خانه ام
خانه ام پوشالیست،
از ابرها می ترسم،
نکند یک باران خانه به دوشم سازد،
بیم آن دارم باز، که نیاید باران،
باغ من خشک شود،
همه ی کاشته ام، داشته ام،
هر امیدی که به آن داشته ام خشک شود، می میرم، می پوسم
تادگر باره از این خاک جانی گیرم،
ساقه ی خشک گیاهی گردم،
خانه سازند ز من، خانه ای پوشالین.
علی تاج الدینی